وقتی تیر و ترکش هم با او قهر بودند
وقتی تیر و ترکش هم با او قهر بودند
از 23 بهمن تا 22 اسفند 1362، 8 منزل را از دشت عباس تا جُفیر، با تمام فراز و نشیب هایش، از بمباران شیمیایی گرفته تا دیده بانی در سنگرها را با بچه های گردان قاسم ابن الحسن پشت سرگذاشتیم.

در جُفیر، ساعت ۶ بعد از ظهر دستور حرکت داده شد، کجا، نمیدانیم، با تجهیزات کامل عقب تویوتا سوار و در تاریکی شب پیاده شدیم، پس از طی مسافتی گفتند رسیدیم، کجا، طلائیه، پیاده شدیم و به ستون، بَرِخشکیِ تلاقی با هورالعظیم و دژ جنوب که آب گرفتگی بود، به صورت خمیده ادامه مسیر دادیم و با خمپاره های منور و آتش تهیه دشمن از سمت مجنون شمالی، مجنون جنوبی و خاکریز مثلثی که مسیر کوشک طلائیه را زیر آتش داشت، مورد استقبال عراقی ها قرار گرفتیم.

با تیرهای مستقیم و ترکش خمپاره های جنگی که بر روی دژ اثابت میکرد، خیلی از بچه ها زخمی و شهید شدند، بچه های لشکر ۲۷ محمد رسول الله و ۳۳ المهدی، با تقدیم شهدای عزیزی معبر را باز کرده بودند و برای عبور، چاره ای جز حرکت بر روی جنازه مطهر شهدا نداشتیم.

۸ کیلومتر را تا ساعت ۶ صبح طی طریق کردیم، حاج مسعود فتوت فرمانده مهربان و قاطعی که گردان را هدایت و فرماندهی میکرد، بصورت عادی و بدون توجه به تیر و ترکش ها روی دژ حرکت میکرد، انگار تیرها و ترکشها با این فرمانده قهرمان، قهر بودند و چشم دیدارش را نداشتند، با روشن شدن هوا ایشان دستور عقب نشینی دادند و همزمان باقیمانده گردان، زخمی ها و شهدا را به عقبه منتقل کردند.

در این عملیات یقین پیدا کردم رزمندگانی هستند که شهید زنده اند و باید قدر آنها را بدانیم و با آنها و خاطراتشان زندگی کنیم. در عملیات خیبر، عزیزانی همچون خرازی دست مبارکش قطع، همت، حمید باکری، صادق زارع و چند نفر از همرزمان، دوستان، همکلاسی ها و همشهریها از شهرستان مرودشت و شهر سیّدان نیز شهید شدند.

روح شهدای عزیزمان شاد، راهشان پر رهرو و هفته دفاع مقدس مبارکباد.

بسیجی، سیروس سجادیان، جمعی لشکر ۱۹ فجر – گردان قاسم ابن الحسن

 

 

  • نویسنده : مریم توانا